زمان جاری : شنبه 29 اردیبهشت 1403 - 7:15 قبل از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم





Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com


ارسال پاسخ
تعداد بازدید 450
نویسنده پیام
rosha آفلاین


ارسال‌ها : 110
عضویت: 16 /10 /1390
سن: 15


شعر و شاعران
خسرو جان

دلم گرفته

دلم عجیب گرفته

و هیچ چیز

نه این دقایق خوشبو که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش


نه این صداقت حرفی

که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست


نه هیچ چیز

مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند


و فکر می کنم


که این ترنم موزون حزن تا به ابد


شنیده خواهد شد ...

( از آلبوم سهراب-سهراب سپهری)


یکشنبه 18 دی 1390 - 16:55
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
rosha آفلاین



ارسال‌ها : 110
عضویت: 16 /10 /1390
سن: 15


پاسخ : 1 RE شعر و شاعران
وقتی درخت در راستای معنی و میلاد

بر شاخه های لخت پیراهن بلند بهاری دوخت

با اشتیاق رفتم به میهمانی آئینه

اما دریغ چشمم چه تلخ تلخ پاییز را دوباره تماشا کرد



(از آلبوم مهربانی-محمدرضا عبدالملکیان)

یکشنبه 18 دی 1390 - 16:56
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
rosha آفلاین



ارسال‌ها : 110
عضویت: 16 /10 /1390
سن: 15


پاسخ : 2 RE شعر و شاعران
و این منم

زنی تنها در آستانه فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلوده زمین

و یاس ساده و غمناک آسمان

و ناتوانی این دستهای سیمانی

(از آلبوم پری خوانی-فروغ فرخزاد)

یکشنبه 18 دی 1390 - 16:57
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
rosha آفلاین



ارسال‌ها : 110
عضویت: 16 /10 /1390
سن: 15


پاسخ : 3 RE شعر و شاعران
امروز روز اول دی ماه است
من راز فصلها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ،خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
در کوچه باد می آید
در کوچه باد می آید
و من به جفت گیری گلها می اندیشم
به غنچه هایی با ساق های لاغر کم خون
و این زمان خسته ی مسلول
و مردی از کنار درختان خیس می گذرد
مردی که رشته های آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلو گاهش
بالا خزیده اند
و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند
_سلام
_سلام
و من به جفت گیری گل ها می اندیشم
در آستانه فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
چگونه می شود به آن کسی که می رود این سان
صبور،
سنگین،
سرگردان
فرمان ایست داد
چگونه می شود به مرد گفت که او زنده نیست
او هیچوقت زنده نبوده است در کوچه باد می آید
کلاغهای منفرد انزوا
در باغهای پیر کسالت می چرخند
و نردبام
چه ارتفاع حقیری دارد
آنها ساده لوحی یک قلب را
با خود به قصر قصه ها بردند
و اکنون دیگر
دیگر چگونه یک نفر به رقص بر خواهد خاست
و گیسوان کودکیش را
در آبهای جاری خواهد ریخت
و سیب را که سرانجام چیده است و بوییده است
در زیر پالگد خواهد کرد؟
ای یار، ای یگانه ترین یار
چه ابرهای سیاهی در انتظار روز میهمانی خورشیدند
انگار در مسیری از تجسم پرواز بود که یکروز آن پرنده نمایان شد
انگار از خطوط سبز تخیل بودند
آن برگ های تازه که در شهوت نسیم نفس می زدند انگار
آن شعله های بنفش که در ذهن پاک پنجره ها می سوخت
چیزی بجز تصور معصومی از چراغ نبود
در کوچه باد می آید
این ابتدای ویرانیست
آن روز هم که دست های تو ویران شدند باد می آمد

(از آلبوم پری خوانی -فروغ فرخزاد)

یکشنبه 18 دی 1390 - 16:57
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
rosha آفلاین



ارسال‌ها : 110
عضویت: 16 /10 /1390
سن: 15


پاسخ : 4 RE شعر و شاعران


به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به جویبار که در من جاری بود

به ابرها که فکرهای طویلم بودند

به رشد دردناک سپیدارهای باغ

که با من از فصل های خشک گذر می کردند

به دسته های کلاغان

که عطر مزرعه های شبانه را

برای من به هدیه می آوردند

و به مادرم که در آیینه زندگی می کرد

و شکل پیری من بود

و به زمین که شهوت تکرار من

درون ملتهبش را

ار تخمه های سبز می انباشت

سلامی دوباره خواهم داد

می آیم می آیم می آیم

با گیسویم ادامه بوهای زیر خاک

با چشمهایم تجربه های غلیظ تاریکی

با بوته ها که چیده ام

از بیشه های آن سوی دیوار

می آیم می آیم می آیم

و آستانه پر ازعشق می شود

و من در آستانه

به آنها که دوست می دارند

و دختری که هنوز آنجا

در آستانه پرعشق ایستاده

سلامی دوباره خواهم داد

(از آلبوم پری خوانی-فروغ فرخزاد)


یکشنبه 18 دی 1390 - 16:58
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
rosha آفلاین



ارسال‌ها : 110
عضویت: 16 /10 /1390
سن: 15


پاسخ : 5 RE شعر و شاعران
قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از این خاک غریب

که در آن هیچکسی نیست

که در بیشه عشق

قهرمانان را بیدار کند

قایق از تور تهی

و دل از آرزوی مروارید

همچنان خواهم راند

نه به آبی ها دل خواهم بست

نه به دریاپریانی که سر از آب بدر می آرند

و در آن تابش تنهایی ماهیگیران

می فشانند فسون از سر گیسوهاشان

همچنان خواهم راند

همچنان خواهم خواند

دور باید شد ... دور

( از آلبوم حجم سبز-سهراب سپهری)


یکشنبه 18 دی 1390 - 16:58
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
rosha آفلاین



ارسال‌ها : 110
عضویت: 16 /10 /1390
سن: 15


پاسخ : 6 RE شعر و شاعران
من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت تاریکی

و از نهایت شب حرف می زنم

اگر به خانه من آمدی

برای من ای مهربان

چراغ بیاور و یک دریچه

که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

(ازآلبوم پری خوانی-فروغ فرخزاد)

یکشنبه 18 دی 1390 - 16:59
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :


تماس با ما | شعر و شاعران | بازگشت به بالا | پیوند سایتی RSS